سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه کسی را دیدید که به وی زهد در دنیا و کم گویی عطا شده، بدو نزدیک شوید که القای حکمت می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

دل نوشته های من !



قبل از سفر جمعه 89/12/13 ساعت 10:0 عصر

سلام

بالاخره نوبت به ماموریت رودسر رسید.

یکم استرس دارم. نگرانم که همه کارا خوب و درست انجام بشه و به مشکلی نخورم. چون به هر حال مسوولیتش با منه. هم کارای نمایندگی و هم خرج و خورد و خوراک !

این پسره که داره با من میاد، داماد رئیسه !

بعد یکم بچه پر روئه ! نمی گم هیچی حالیش نیست، ولی قطعا به اندازه من حالیش نیست ! بعد تازه به من میگه فلان کارو کردی، بهمان کارو کردی ؟!

یکی نیست بگه بابا تو کار خودت رو درست انجام بده اول، نمی خواد از من حساب بکشی !

باید حالشو بگیرم تا دیگه اینطوری برخورد نکنه :D

بعد تازه واسه خرج و مخارج هم ممکنه باهاش به مشکل بخورم. پول به اندازه دارما، ولی خب زیاد خرج کنم مدیرعامل شاکی میشه. بعد ماموریت اوله که اینطوری دارم میرم، دیگه هیچی :D

به قول بچه ها نسخه ام پیچیده میشه دیگه :D

این راننده هم ماشاءالله خوش خوراکه ! همونه که باهاش رفتیم بابل. ما دیگه بیشتر از چلوکباب و جوجه کباب نمی خوریم، آقا سفارش سلطانی میده !!! :))

اگه دیدم بازم اینطوریه، مجبورم بهش بگم. چون به هر حال من باید جواب بدم دیگه.

خدا کنه کارمون اونجا به مشکل نخوره. مدلش با همه جاهایی که تا حالا رفتیم فرق داره. دیگه توکل به خدا.

فردا می خوایم یه جوری بریم که ناهار بخوریم و بریم نمایندگی. ساعت 2 اونجا باز می کنه دوباره. ساعت 8 قراره راننده بیاد منو سوار کنه. احتمالا زودتر می رسیم و یکم باید الاف باشیم تا نمایندگی باز کنه.

استرس دارم واسه پیدا کردن هتل با قیمت مناسب !

تازه آدرس نمایندگی رو هم یادم رفت از تهران بردارم ! باید بریم اونجا دنبال نمایندگی بگردیم ! دیگه نهایتش اینه که زنگ بزنم دفتر بپرسم از همکارا. حالا می دونم دیگه، این پسره می خواد غر بزنه که چرا یادم رفت !

غر بزنه با پشت دستی میرم توو صورتش، گفته باشم ! :))

دیگه اینطوری :D



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس